در حدیث آمده است که خداوندِ بزرگ، مخلوقات جهان را سه نوع آفریده است. [عَنْ عَبدِاللّهِ بنِ سِنانٍ قالَ: سَأَلْتُ اَباعَبدِاللهِ جَعْفَرَ بـْـنَ مُحَمَّدٍالصّادِقَ(ع) فَقُلتُ: المَلائِکَةُ أفضَلُ أم بَنُو آدَمَ؟ فَقالَ: قالَ أميرُالمُؤمِنينَ عَليُّ بنُ أبي طالِبٍ: إنَّ اللّهَ تَعالی رَکَّبَ فِي المَلائِکَةِ عَقلاً بِلا شَهوَةٍ وَرَکَّبَ في بَني آدَمَ کِلَيهِما، فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَ خَيرٌ مِنَ المَلائِکَةِ وَ مَن غَلَبَ شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌ مِنَ البَهائِمِ.(وسائلالشیعه، ج2، ص 447 به نقل از احادیث معنوی، ص 119.) «از عبدالله بن سِنان نقل شده است که گفت: از امام جعفر صادق(ع) پرسیدم: فرشتگان برترند یا آدمیزادگان؟ فرمود: امیر مؤمنان علی(ع) فرموده است: خداوند در فرشتگان، عقلِ بدون شهوت نهاده است در حالی که در آدمیزادگان عقل و شهوت را توأمان سرشته است. پس کسی که عقلش بر شهوتش غالب آید، او برتر از فرشتگان است، و کسی که شهوتش بر عقلش چیره گردد او فروتر از حیوانات است.» حکیم سبزواری در فضیلت انسانِ تزکیه شده بر فرشته میگوید: انسان حقیقی از فرشته برتر است، زیرا فرشته مقیّد به مقام تنزّه است و از اقسام شهوات، مبرّاست، در حالی که انسان، هیکل توحید است و وحدت جمعیّه دارد و مظهر علم و قدرت حق شده و هموست ذوالریاسین و الفائز بِالْحُسْنَیَین، به مقام مَلَک رسیده و از او گذشته است(ر.ک. شرح اسرار. ص 431).]
گروهی را سراسر عقل و علم و بخشش عطا کرده است. این گروه، فرشتگاناند که جز طاعت و عبادت کار دیگری نمیکنند. [«جُود» بدین معنی است که فرشتگان واسطة فیض حضرت حق به خلق هستند. ایمان به وجود فرشتگان از ضروریّات دین است، زیرا در آیة 136 سورة نساء انکار فرشتگان در ردیف انکار خدا و رسولان و کتب آسمانی ذکر شده است. در اینکه حقیقت فرشتگان چیست بطور کلّی دو نظر وجود دارد: یکی آنکه فرشتگان موجوداتی مکانْگیر و متحیّز و اجسامی لطیف هواییاند و به اَشکالِ مختلف متشکّل میشوند که البتّه این قول، براساسی نیست. قول دوّم آنکه فرشتگان، جوهری نورانی و قائم به ذات خویشاند و نه جسماند و نه متحیّز. اینکه فرشتگان چه ماهیّتی دارند از قضایای غیبی است و بر عقل و ادراک بشری پوشیده است و تنها میتوان در پرتو کلام وحی بدان ایمان آورد. مولانا در بیت فوق، فرشتگان را یکپارچه عقل و معرفت و فیض ربّانی محسوب میدارد. چنانکه حکما نیز روحالقدس (جبرئیل) را به عقل فعّال تعبیر کردهاند. در آیة ۶ سورة تحریم فرشتگان موجوداتی مطیع و منقاد و فاقد نزعة عصیان و طغیان توصیف شدهاند. حضرت امام علی(ع) نیز در خطبة یکم نهجالبلاغه پس از بیان توحید و خلقت آسمانها و زمین به انواع و اصناف فرشتگان میپردازد و آنان را موجوداتی عاقل و مطیع وصف میکند. بیان مولانا دربارة فرشتگان ملهم است از کلام وحی.]
در طبیعتِ فرشتگان، حرص و شهوت وجود ندارد. بلکه نور مجرّدند و به عشق الهی زندهاند.
گروهی دیگر از علم و معرفت خالی هستند و این گروه مانند چهارپایان از خوردن عَلَف چاق و پروار میشوند.
حیوان جز طویله و علف چیزی نمیبیند و از بدبختی و نیکبختی بیاطلاع است.
گروه سوم آدمیزاد و انسان است که نیمی از وجودش از فرشته است و نیمی از الاغ. [وجود انسان دو ساحتی است. چنانکه قرآن کریم نیز انسان را دارای دو جنبة معنوی و مادّی دانسته است. از یک طرف وجود انسان از آب و گِل تکوین یافته و از طرفی دیگر روح ربّانی در او دمیده شده است. حکما و عرفا نیز پیرامون این موضوع سخنان مشروحی گفتهاند. از آن جمله در رسائل اخوانالصفا، ج۱، ص 259 فصل مشبعی تحت عنوان فی مَثْنَویَّةِ الْاِنسان آورده و تصریح کرده است که انسان از جسم و روح که دو جوهر متضادند ترکیب یافته و از اینرو آدمی در بستر اضداد ساخته میشود.]
نیمة الاغ، یعنی جنبة حیوانی او به امور پست و مبتذل مایل است و نیمة دیگر او به مسائل عقلی و معنوی گرایش دارد.
حِراب: جنگ و پیکار. یکی از مصادر باب مفاعله.
آن دو گروه، یعنی فرشتگان و حیوانات از جنگ و ستیز فارغاند، امّا انسان با دارا بودن این دو جنبة متضاد دائماً در کشمکش و رنج است. [گاهی جنبة حیوانی انسان بر جنبة مَلَکی او غالب میشود و گاه بالعکس.]
و انسانها به سبب امتحان و ابتلایی که میگذرانند به سه گروه تقسیم میشوند. گرچه همة آنها بظاهر انساناند و مانند یکدیگر. [مناسب است با آیة 11-6 سورة واقعه: وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاَثَةً فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ. «و شما به سه گروه تقسیم شوید. نخست یارانِ دست راست، یاران دست راست چیست؟ دوم یارانِ دست چپ، یاران دست چپ چیست؟ و سوم پیشیگیرندگان. پیشیگیرندگان، مقرّبان درگاه الهی هستند.» آدمیان به سه گروه نیکان، بدان و مقرّبان تقسیم شدهاند. پس بکوش بدی را از خود وانهی و در سلک نیکان و مقرّبان درآیی.]
گروهی بطور کامل مستغرق جهانِ الهی شدهاند و مانند حضرت عیسی(ع) به فرشتگان پیوستهاند. یعنی به تجرّد کامل رسیدهاند و ذرّهای از گرایشهای نفسانی در آنان وجود ندارد.
گرچه به صورت انساناند، امّا به سیرت جبرائیلاند، زیرا از غضب و هوس و چون و چراهای لفظی گذشتهاند.
حتّی به مرتبه ای رسیدهاند که دیگر از قید ریاضت و پارسایی و پیکار با هوای نفس نیز گذشتهاند، و اصلاً گویی که از نوع انسان زاده نشدهاند.
گروه دیگر به خرها پیوستهاند و غضبِ کامل و شهوت مطلق شدهاند. [گروهی از انسانها به سبب مقهور شدن در مقابل امیال و غرایز حیوانی از مرتبة والای انسانی به مرتبة نازل حیوانی سقوط کردهاند و خشم و شهوت عنان آنان را به دست دارد.]
در آنان نیز صفت فرشتگی وجود داشت، امّا از میان رفت. خانة وجودِ آنان تنگ بود، در حالی که آن صفت بس عظیم بود. [نیکلسون گوید: «آن خانه» یعنی جسمی که تحت سلطة شهوات و تمایلات نفسانی است. طبق آیة 30 سورة روم همة آدمیان فطرتاً بر آیین توحید آفریده شدهاند، یعنی خویِ پاکی و وارستگی در همة آحاد بشری به صورت بالقوّه وجود دارد و همگان مستعد وصول به کمالاتِ معنوی هستند، امّا ظهور این صفات نیازمند سعی و مجاهده است. از اینرو آدمیانِ حیوانْسیرت کسانی هستند که با اعمال تباه خود این استعداد را محو کردهاند.]
انسانی که روح معنوی و کمالْطلب نداشته باشد در واقع مُردهای بیش نیست، و هر کس که روح او فاقد این صفت باشد خر است. [زنده بودن انسان به حیات قلبی و روحی بستگی دارد که این حیات در لسان قرآن کریم «حیاتِ طیّبه» نامیده شده است، کسی که حیاتِ طیّبه نداشته باشد، حیوان است و بلکه پستتر از حیوان.]
زیرا روحی که چنین صفتی نداشته باشد، حقیر و خوارست. و این سخن، کلامی راست و متین است، و این سخن را صوفی گفته است.
چنین شخصِ فرومایهای از حیوانات بیشتر جان میکند، یعنی بیشتر رنج و مشقّت میکشد، زیرا در این دنیا کارهای دقیق و مکرهای ظریفی بکار میبرد تا حیات بهیمیِ خود را آبادتر کند. [مولانا در ابیات ذیل منظورِخود را از این «باریککاری ها» بیان میکند.]
حیله و تزویری که آن شخصِ فرومایه میداند و میتواند بکار ببرد، از دیگر حیوانات برنمیآید.
زَرْکَشی: منسوب به زَرکَش به معنی جامهای که در آن تارهای زر کشیده باشند.
انسان میتواند لباسهای زربفت و فاخر برای خود ببافد و از قعر دریا مروارید صید کند.
آدمی ظرافتها و فنون علم هندسه را میشناسد و از دقایق و نکتههای علم نجوم و طبّ و فلسفه آگاه میشود.
زیرا این انسان (و یا این علوم) مطلقاً به همین دنیا بستگی دارد و راهی به سوی آسمانِ هفتم ندارد. [قرآن کریم به کرّات تعداد آسمانها را هفت عدد دانسته است. نظیر آیة 44 سوره اِسراء، آیة 86 سورة مؤمنون، آیه 12 سورة فصّلت و ... برخی از مفسّران عدد هفت را نشاندهندة کثرت گرفتهاند نه عددی خاصّ، از اینرو گفتهاند تعداد آسمانها بسیار زیاد است. به هر حال آسمان هفتم کنایه از عالم الهی است.]
عِماد: ستون، تکیه گاه.
این همه علم و فنّی که یادآور شدیم، علم و فنّی است که آخورِ آدمی را میسازد و آباد میکند و بقای گاو و شتر بدان بستگی دارد. [علوم و فنونی که فقط دنیایِ آدمی را میسازد، زندگیِ مردمِ گاوْسیرت و شترْصفت بدان وابسته است.]
اِستِبقاء: طلببقا، خواهان بقا و ماندگار شدن.
این نادانها برای حفظ بقای چند روزة آدمیانِ حیوانْصفت، آن علوم و فنون را علم اسرار و رموز هستی نام نهادهاند. [«آنان که به اصطلاح در «رموز» علوم ظاهری متبحرند هیچ انگیزهای جز انهماک در نفس (بهیمی) و تعظیم نفس (بهیمی) ندارند.»]
در حالی که علم طریق الهی و علم منازل حق را تنها صاحبدلان از راه دلِ خود میدانند. [شارحی گفته است که «یا» در اینجا حرف تردید و تخییر نیست، بلکه حرف عطف و به معنی «و» است. «علم منزلش» اشاره دارد به منازل و مراحل سلوک که در کتب صوفیه به تفصیل آمده است. امّا نیکلسون مخالف برداشت اخیر است و تصریح میکند که نباید به قول شارحانی تأسی جست که «علم منزل» را علم مقامات سلوک دانستهاند.]
اَلیف: اُنس و اُلفت گیرنده.
پس خداوند متعال در این ترکیب، یعنی در وجود انسان، حیوانی لطیف بیافرید و او را با علم مأنوس کرد. [قادر حکیم از التقاط عقل و شهوت حیوانی لطیف آفرید که در لسان حکما «حیوانِ ناطق» نامیده شد. و آن دسته از انسانهایی که با عالم عقل و معنا اُنس میگیرند، روحی لطیف و باک دارند، برعکسِ کسانی که از آن عالم بیگانهاند روحی کثیف و پلید دارند.]
خداوند آن دسته از آدمیان را که روحی کثیف و پلید دارند «چهار پا» نامید، زیرا خواب با بیداری چه نسبتی دارد؟ مسلّماً هیچ نسبتی ندارد. همینطور میان پاکان و ناپاکان هیچ سنخیّتی نیست. [«کَالْاَنْعام» یعنی مانند چهارپایان. اشاره دارد به آیة 179 سورة اعراف که توضیح آن در شرح بیت (1608) دفتر دوم آمده است.]
نَوْم: خواب. منظور خواب غفلت و یا مقتضیات حیات حیوانی است. یعنی انسانهای حیوان سیرت مقهور شرایط حیات بهیمیاند.
روح حیوانی، دستمایهای جز خواب ندارد، و ادراکاتِ مردمی که مقهور غرایز حیوانی شدهاند وارونه است. [آنان که در مرتبة نازلِ حیوانی فرو ماندهاند در خواب غفلت به سر برند و جمیع ادراکاتشان برخلاف واقع است. به عبارتی سادهتر شناخت صحیحی از جهان و حیات خود ندارند. در نتیجه وجود حقیقتی را موهوم و موهومات را موجودات حقیقی محسوب میدارند. کالة بیمقدار دنیا را ارج مینهند و کمالات اخلاقی و انسانی را هیچ میشمرند. نفسِ نفیس را وانهاده و در مزبلة شهوات در غلتیدهاند.]
یَقْظه: بیداری.
هرگاه بیداری آید، خوابِ غفلت حیوانی از میان برود و وارونه بودنِ ارداکاتِ خود را در لوح وجود خود ببیند. [وقتی که اهل دنیا بمیرند، حجابهای دنیوی و پردههای نفسانی از برابر چشم دلشان واپس رود و آنگاه درخواهند یافت که همة ادراکاتشان در دنیا وارونه بوده است، چنانکه آیة 22 سورة ق بدین موضوع تصریح دارد. اهل دنیا در واقع خوابیدهاند و چون بمیرند بیدار شوند.]
این بدان مانَد که شخصی در خوابی عمیق فرو رود و رؤیاهایی ببیند و چون از خواب بیدار شود، عکسِ رؤیاهای خود را مشاهده کند. [مثلاً فقیری در عالَم رؤیا میبیند که به ثروت عظیمی دست یافته و خادمان و چاکران دائماً به او تنظیم میکنند و خدمتش بجای میآرند. آن بینوا در این رؤیای شیرین است که ناگهان از خواب بیدارش میکنند و متوجه میشود که همة آن صحنهها، رؤیایی بیش نبوده و فقر و فاقه همچنان بر دوام است. دنیاپرستان نیز حالی اینگونه دارند.]
ناگزیر چنین کسی در فروترین مرتبه به سر بَرَد. او را رها کن که من افولکنندگان و زوالپذیران را دوست ندارم. [مصراع اوّل اشاره دارد به آیة 5 سورة تین: ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سافِلينَ. «سپس باز بریمش به فروترین مرتبت.» مصراع دوم نیز اشاره است به آیة 79-76 سورة انعام که توضیح که در شرح بیت (3077) دفتر دوم آمده است. مولانا با اشاره به این دو آیه میگوید انسانی که مقهور صفات بهیمی است از هر موجودی پستتر است و باید مشرب و طریقة زندگانی این حیوانْ سیرتانِ آفِل را ترک گفت.]
منبع: شرح جامع مثنوی معنوی (دفتر چهارم)، دکتر کریم زمانی.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |