اشاره مختصری به مطلب دیگری بکنیم. ما در دستورالعملهای دینی خودمان مفهومی داریم به نام طول امل. در کلمات پیغمبر اکرم و حضرت امیر هم هست که از طول امل نهی کردهاند. طول یعنی درازا و درازی، اَمَل هم یعنی آرزو. طول امل یعنی درازی آرزو، آرزو درازی. در نهجالبلاغه هست و نظیر همین در کلمات پیغمبر اکرم[بحارالانوار ج74/ص190] است: اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلَیکمُ اثْنانِ: اتِّباعُ الْهَوی وَ طولُ الاَْمَلِ، فَاَمَّا اتِّباعُ الْهَوی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ اَمّا طولُ الاَْمَلِ فَینْسِی الاْخِرَةَ[نهجالبلاغه، خطبه42] از هر چیزی بیشتر، من از دو چیز بر شما نگرانم: یکی پیروی کردن از هوای نفس، هواپرستی و دیگری درازی آرزو. اما پیروی از هواپرستی؛ انسان وقتی هواپرست شد، دیگر خداپرست و حقپرست نمیشود. آدم یا باید هواپرست باشد یا خداپرست. فَاَمَّا اتِّباعُ الْهَوی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ اما پیروی از هوای نفس مانع این است که انسان دنبال حق برود چون هواپرستی با حقپرستی منافات دارد. وَ اَمّا طولُ الاَْمَلِ فَینْسِی الاْخِرَةَ اما درازی آرزو آخرت را میفراموشاند یعنی انسان فراموش میکند که آخرتی هست، عدالتی هست، حقی هست، کار بد مکافاتی دارد و کار خوب هم جزای خیر.
اشکال
این هم ممکن است مورد ایراد قرار بگیرد، بگویند پس آرزو که دراز نباشد معنایش این است که آرزو کوتاه باشد؛ چقدر کوتاه باشد؟ لابد هرچه کوتاهتر بهتر. پس معنایش این است که اصلاً انسان آرزو نداشته باشد، تمام آرزوها را در وجود خودش از میان ببرد؛ و اگر انسان آرزو نداشته باشد در واقع حیات ندارد چون اصلاً قوه محرک وجود انسان آرزو و خواستههاست. انسان وقتی که چیزی را میخواهد، آرزوی آن چیز را هم دارد. و ثانیاً آیا پیغمبر یا امیرالمؤمنین که این جور میفرمودند، با عمل خود آنها تطبیق میکرد یا تطبیق نمیکرد؟ این که پیغمبر خودش از اول بعثت آنچنان طرحی ریخت و فرمود: بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَْخْلاقِ[بحارالانوار ج67/ص372] (من مبعوث شدم برای اینکه مکارم اخلاق را تکمیل کنم) خودش یک آرزو را نشان میدهد: من برای چنین کاری آمدم. اصلاً آیا پیغمبر بدون آرزو و بدون هدف کار میکرد؟ مگر چنین چیزی میشود؟!
عرض آرزو
طول امل درازی امل را میگویند. آرزو ابعادی ممکن است داشته باشد، طولی داشته باشد و عرضی و ارتفاعی. بعضی افراد آرزوهایشان خیلی عریض است، یعنی عرض آرزو زیاد است. عرض آرزو این است که انسان در آنِ واحد این را آرزو میکند، آن را آرزو میکند،... که یکی از اسباب بدبختی یک فرد این است که آرزویش در یک چیز و دو چیز که قدرت و توانایی آن را دارد متمرکز نباشد. اگر انسان در دنیا آرزویش در یک کار یا دو کار یعنی در حدودی که توانایی وصول به آنها را دارد تمرکز داشته باشد او موفق میشود. اما اگر کسی آرزویش پخش باشد، مثلاً فرض کنید دوست دارد که یک تاجر درجه اول باشد و در همان حال دوست دارد یک عالم خیلی عالم و درجه اول باشد. در یک مقیاس کوچکتر بگوییم: یک کسی مثلاً آرزو دارد که زبان انگلیسی را بداند، به همان مقدار هم آرزو دارد زبان آلمانی را بداند، به همان مقدار هم آرزو دارد زبان عربی را بداند و... در علوم هم همین طور آرزو دارد؛ دو روز میرود دنبال این علم، دو روز دنبال آن علم؛ این فرد به هیچ جا نمیرسد. این، آرزوی پخش شده است، که مسلّم چیز بدی است.
طول آرزو
بعضی طول آرزویشان زیاد است، در این بُعد کشیده شده. همین جور مینشیند پیش خودش خیال میکند، میگوید فلان کار را میکنم[البته اینها همه آرزوهای شخصی است] برای ده سال دیگر، برای ده سال بعد از آن فلان کار دیگر را میکنم؛ آرزو پشت سر آرزو؛ یعنی این جور فرض میکند که یک عمر طولانی دارد، که اگر عمرْ طولانی باشد درست است اما نقطه مقابل آن این است که عمر انسان این قدر ادامه پیدا نکند. اگر ادامه پیدا نکند، برای انسان خسران در خسران است.
داستانی را سعدی در گلستان نقل میکند که من تاجر حریصی را نصیحت و موعظه کردم که تا کی این مقدار تو حرص دنیا را میزنی؟ گفت: من تصمیم گرفتهام که بعد از این در فکر خودم هم باشم؛ میخواهم مالالتجارهای را از شام ببرم به ترکستان، بعد از ترکستان فلان کالا را بخرم و ببرم در چین، بعد خیال دارم از چین فلان کالا را بخرم و ببرم در هندوستان، از هندوستان فلان کالا را بخرم و ببرم در بلاد مغرب، از بلاد مغرب فلان کالا را بخرم و بیایم اینجا؛ آنوقت اینجا که آمدم، دیگر بعد از آن میخواهم توبه کنم؛ که در حساب مسافرتهای آن روز صد و پنجاه سالی وقت میخواهد که چنین کاری بخواهد بشود. این را میگویند طول آرزو.
ارتفاع آرزو
ولی یک وقت هست که آرزو ارتفاع و اوج دارد نه فقط طول؛ یعنی انسان آرزوی عالی و بزرگ دارد؛ مثل همین کسی که میگوید: بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَْخْلاقِ. این، آرزو پشت سر آرزو نیست، یک آرزوی خیلی عمیق و مرتفعی است و برای این آرزو کوشش میکند. این را «طول امل» نمیگویند. طول امل همان چیزی است که حضرت امیر فرمود: ینْسِی الاْخِرَةَ لازمهاش این است که انسان آخرت را فراموش کند و آن این است که کار خیری، کار حقی، کار حقیقتی را که مربوط به خدا و آخرت میشود میگوید حالا دیر نمیشود، هنوز ما وقتمان خیلی زیاد است، وقتمان خیلی وسیع است، عجالتا فلان کار را انجام میدهیم، بعد آن کار دیگر را انجام میدهیم، بعد نوبت به آن کار دیگر میرسد.
سخن پیامبر (ص)
پیغمبر فرمود: اِیاک وَ التَّسْویفَ بِاَمَلِک فَاِنَّک بِیوْمِک وَ لَسْتَ بِما بَعْدَهُ[وسائل الشیعه ج1/ص164]
بترس از تسویف. «تسویف» از ماده «سَوْفَ» است. سوف همین است که میگوییم «سَوْفَ اَقولُ» بعد از این میگویم، «سَوْفَ اَفْعَلُ» بعد از این میکنم. تسویف یعنی مرتب سَوْفَ سَوْفَ کردن، تأخیر انداختن که بعد از این، این کار را میکنم. وَ التَّسْویفَ بِاَمَلِک به خاطر اینکه آرزوهای زیادی داری، فرض میکنی که وقت و فرصت باقی است، مرتب سوف سوف میکنی؛ نه، تسویف نکن فَاِنَّک بِیوْمِک وَ لَسْتَ بِما بَعْدَهُ تو مال امروزت هستی نه مال فردایت؛ یعنی تو چه میدانی فردا هستی یا نیستی، زودتر به کار خودت مبادرت کن.
منبع: استاد مطهری، گفتارهایی در اخلاق اسلامی.
(motahari.ir - اپلیکیشن جامع استاد مطهری)
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |