بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلوة و السلام علی عبد اللّه و رسوله و حبیبه و صفیّه محمد و آله الطاهرین.
موضوع صحبت در شب گذشته موجبات کم شدن و کاسته شدن اثر تعلیمات دین بود و به عبارت دیگر- که تعبیر قرآن کریم است- دربارۀ حجابها و پردهها و غلافهایی بود که برای روح آدمی پیدا میشود و مانع میشود پرتو دین بتابد و از آن استفاده کند. دیشب عرض کردم که حالاتی که در روح بشر پیدا میشود که حالت سد و مانع را نسبت به پذیرفتن هر حقیقتی پیدا میکند زیاد است و از جملۀ آن حجابها و مانعها حجابی است که با گذشت زمان از راه جهالت و تسلط قوّۀ خیال و واهمه در عامۀ مردم پیدا میشود. عرض کردم یکی از نشانهها و آثار تسلط قوّۀ خیال و ضعف قوّۀ عاقله در انسان این است که یک بی میلی در انسان نسبت به مطالعۀ از نزدیک دربارۀ امور پدید میآید، دوست میدارد اشیاء و امور را از خود دور نگه دارد و آنها را از دور و مبهم و تاریک ببیند، میل دارد در تاریکی گام بردارد نه در روشنایی. سرّ مطلب این است که قوّۀ خیال تابع تمایلات و آرزوهای مکتوم و مکنونی است که در ضمیر انسان نهفته است، هر چیزی را آن طور زینت میدهد و آن طور نقاشی میکند که مطابق آرزوی انسان باشد. این نقاشیهای زیبا و موافق آرزو در جایی موجب سرگرمی انسان است که با حقیقت- که احیاناً تلخ است و مخالف آرزوها- مواجه نشود:
ما کلُّ ما یَتَمَنَّی الْمَرْءُ یُدْرِکهُ تَجْرِی الرِّیاحُ بِما لاتَشْتَهِی السُّفُنُ
دیگری میگوید:
اَمانِیُّ اِنْ تَحْصُل تَکنْ غایَةَ الْمُنی وَ اِلاّ فَقَدْ عِشْنا بِها زَمَناً رَغَداً
حقیقت گاهی تلخ است ولی خیال همیشه شیرین است. لهذا آدمی که محکوم و مقهور قوّۀ خیال است، خواه ناخواه از مواجه شدن با قیافۀ حقیقت که ممکن است برای او کریه باشد متنفر است. اما قوّۀ عاقله تابع میل و آرزو نیست، قاعده و قانون و حساب دارد، قادر نیست از آن تخلف کند. آیا ممکن است برای یک مسئلۀ ریاضی، مطابق میل و آرزوی خودمان استدلال عقلی که با موازین منطقی سازگار باشد درست کنیم؟ آیا ممکن است دانشمندان مطابق میل خودشان برای مسائل علمی دلیل پیدا کنند؟ آنها و عقول آنها ناچارند تابع نوامیس کوْن باشند. این است سرّ اینکه آدمی که قوّۀ عاقله اش ضعیف و محکوم خیال است علاقه دارد هرچیزی را از دور و مبهم ببیند و از نزدیک شدن پرهیز دارد.
در اینجا یک نکته است و آن اینکه ممکن است کسی بگوید که فایدۀ عقل و علم و دین و هر چیز خوب دیگری این است که به انسان سعادت و آرامش و آسایش بدهد، اینها همه مقدمۀ آسایش و آرامش میباشند، حالا به حکم اینکه «خُذِ الْغایاتِ وَ اتْرُک الْمَبادی» نتیجه که حاصل شد دیگر به مقدمه نیازی نیست، حالا که همان سعادت و آسایشی که عقل و فهم میباید به انسان بدهد، همان را جهل و خیال میدهد، پس نتیجه حاصل است و نباید این آسایش را به هم زد به بهانۀ اینکه این آسایش معلول جهالت و قوّۀ خیال است؛ مثل اینکه فرضاً کسی سفری به سوی مقصدی دارد و از راه عادی و معمولی نمیرود، از بیراهه میرود و از همان بیراهه هم به همان مقصد میرسد، نباید مزاحم او شد که چرا از بیراهه رفتی، مقصود رسیدن به مقصد است، به هر وسیله شد، بلکه اساساً راه همان است که انسان را به مقصد برساند، میخواهد اسمش بیراهه باشد و یا راه.
روی همین جهت دیده میشود که بسیاری عقیده شان این است که مبارزه با جهالت مردم بالاخص در تشخیصات دینی آنها عمل صحیحی نیست، نباید به بهانۀ اینکه معتقدات آنها و طرز تفکر آنها مطابق با واقع نیست آسایش خیال آنها را برهم زد، نتیجه یکی است و آن هم حاصل است. لهذا گاهی دیده شده که یک یا چند نفر نسبت به شخص معینی اعتقاد و ارادت زیاد پیدا کرده، عقیده پیدا کرده اند که مثلاً او غیب میداند و از ضمیر دیگران مطلع است، صاحب کرامتها و معجزههاست و چنین و چنان است. دیگران که میدانند عقیدۀ این آدم بی پایه و بی اساس است، سکوت میکنند. فلسفۀ سکوت خود را این طور بیان میکنند که این بیچاره با این خیال خود خوش و سرگرم است، عالیترین لذات را دارد، چرا ما بی جهت خواب خوش این را برهم بزنیم و او را دچار تردید کنیم؟ علت شیوع این امور هم این است که یک عده مردم، ساده لوح اند و مستعد قبول این امور، و یک عدۀ دیگر هم تابع این فلسفه هستند که نباید آسایش خیال مردم را برهم زد. نتیجه این است که زمینۀ رشد این عقیدهها که غالباً بی اساس است فراهم میشود.
در جواب عرض میکنم که اولاً این مقایسه صحیح نیست که همان نتیجه ای که در عقل و فهم و بصیرت است در بی خبری و جهالت است یعنی آسایش و آرامش، زیرا فرق است بین آسایشی که نتیجۀ بی خبری و درک نکردن است و بین آن آسایش که نتیجۀ عقل و درک و بصیرت است. اولی ناشی از لَختی و بی حسی و به تعبیر دیگر از مرده وَشی است، برخلاف دومی که ناشی از حساسیت در زندگی است، و حتی درد و رنج ناشی از حساسیت ترجیح دارد بر آسایش ناشی از لختی و بی حسی، تا چه رسد به آسایشی که انسان از حساسیت و درّاکیت خود به دست بیاورد.
در ادبیات ما گاهی میبینیم از درد و غم و سوز و گداز ستایش شده در مقابل بی دردی و لختی و افسردگی:
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گِل نیست
حقیقت همین است که آسایش ناشی از درک نکردن هرگز مطلوب یک انسان که واقعاً انسان باشد نیست. مثلاً بعضی افراد هرچند ذلیل و خوار و زبون باشند احساس رنج نمیکنند، فشار تملّق و چاپلوسی را احساس نمیکنند، سنگینی محکوم بودن را احساس نمیکنند، درد دیگران را احساس نمیکنند، شریک غم آنها نیستند. حالا آیا آن کسی که اینها را حس میکند حاضر است یک معامله بکند و آن حساسیت خود را با این آسایش و لختی این طرف معاوضه کند؟ البته نه. آن که این فشارها را حس نمیکند انسان نیست. به قول سعدی:
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
انسان کامل انساندوست است، در رنج و غم دیگران شریک است، میخواهد خودش را به هلاکت برساند به خاطر آنکه چرا مردم گمراه و بیچاره و بدبختند:
«فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا اَلْحَدِیثِ أَسَفاً».(کهف/6) خطاب به رسول اکرم است، میفرماید: شاید تو از غصۀ اینکه اینها در گمراهی باقی بمانند میخواهی خودت را تلف کنی. در آیۀ دیگر میفرماید: «لَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک أَلاّ یَکونُوا مُؤْمِنِینَ».(شعراء/3) شاید خود را هلاک کنی که چرا آنها ایمان نمیآورند. در آیۀ دیگر میفرماید: «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ».(توبه/128) پیمبری از خود شما به سوی شما آمد که بدبختیها و رنجهایی که شما میکشید بر او گران و دشوار است، حرص میورزد به هدایت شما، نسبت به شما رئوف و مهربان است.
به علی علیه السلام خبر دادند که از طرف معاویه جمعیتی آمده اند و شهر انبار را غارت کرده اند، حتی زینتها و زیورهای زنان مسلمان و یا زنان کافری که در پناه مسلمانان بوده اند از آنها گرفته اند. علی وقتی که این مطلب را با اصحاب در میان میگذارد و آنها را تحریض میکند بر ایستادگی در برابر این گونه تجاوزها، میفرماید: «فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً.»(نهج البلاغه/خطبه27)
حالا حساب بکنیم ببینیم خوب است انسان این امور را حس نکند تا در خوشی و آسایش باشد و یا آنکه خوب است حس کند و درک نماید و رنج ببرد. این درد و این رنج هزار بار بر آن آسایش ترجیح دارد. بعضی آرزوها هست که آرزوی مقدس است، بعضی از دردها و رنجها هم هست که محبوب و مقدس و قابل احترام است و انسانیت انسان وابسته به آنهاست. آن، رنجی است که برای خلق خدا و به خاطر آنها باشد، رنجی است که از حساس بودن و درّاک بودن باشد. درست است که خود آدم احمق آن منظرۀ زشت جهالت و لَختی و بی حسی را درک نمیکند، ولی آن که از نعمت ضمیر درّاک و حساس برخوردار است خوب میفهمد که سوختن در آتشِ فهمیدن هزار بار بر آسایش لختی و جهالت ترجیح دارد.
آدمی در خواب همۀ دردها و رنجها را فراموش میکند. آیا این دلیل است که خواب از بیداری بهتر است؟ بیداری، خود مستلزم توجه و آگاهی است. توجه و آگاهی خود به خود یک رنج و غمی همراه دارد:
پس بدان این اصل را ای اصل جو
هرکه را درد است او برده است بو
هرکه او بیدارتر پردردتر
هرکه او آگاهتر رخ زردتر
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ما اُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما اُوذیتُ» هیچ پیغمبری به اندازۀ من رنج نکشید. بعضی از پیغمبرانِ دیگر بیش از رسول اکرم رنج تن کشیدند و پیغمبرانی در گذشته بوده اند که به وضع فجیعی تحت شکنجۀ مردم واقع شده اند و به وضع فجیعی کشته شده اند، ولی از آنجایی که «هرکه او آگاهتر پردردتر» هیچ کس به اندازۀ وجود مقدس او درد آگاهی و رنج حساسیت نکشید. در اُحُد در حالی که عزیزانش، کسانی که به آنها نهایت علاقه را داشت مثل عمویش حمزۀ سیدالشهداء جلو چشمش به خاک و خون غلتیده بودند و دندان و پیشانی اش شکست، در عین حال برای همان مردمی که این جنایتها را مرتکب شده بودند استغفار میکرد و میگفت: «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمی فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمون».
پس معلوم شد فلسفه ای که منکر بیداری و هوشیاری مردم است به بهانۀ اینکه مردم در حال غفلت و جهالت در خواب خوش و در یک آسایشی بسر میبرند، نتیجه که همان آسایش است حاصل است، درست نیست. این اولاً، و ثانیاً ما میبینیم مواردی پیش آمده که مردمی خواستهاند دل خودشان را با خیال خوش کنند و پیشوایان دین نگذاشتهاند و مانع این خواب شیرین شدهاند. ابراهیم، فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله از ماریۀ قبطیّه، به حدود دوسالگی رسید که از دنیا رفت و از قضا در همان روز آفتاب منکسف شد. مردم گرفتن آفتاب را حمل کردند که به سبب عزادار شدن رسول اکرم و مردن ابراهیم بوده. رسول خدا به منبر رفت و فرمود: خورشید و ماه دو آیت از آیات پروردگارند و برای مردن کسی نمیگیرند، گرفتن آفتاب در این روز رابطهای با مردن فرزند من ندارد. به این طریق، آسایش خیالی مردم را برهم زد.
عرض کردم که در ادبیات ما این معنا منعکس شده که رنج و دردی که ناشی از حساسیت ضمیر و وجدان است بر بی دردی و آسایش ناشی از لَختی و بی حسی و افسردگی و جهالت ترجیح دارد، به طوری که کلمۀ «بی درد» دشنام تلقی میشود چون کنایه است، ذکرِ لازم و ارادۀ ملزوم است، یعنی حس نداری که درد را حس کنی. در مقابل، گاهی در ادبیات ما قطعههایی پیدا میشود که نقطۀ مقابل این است؛ میبینیم ندانستن و حس نکردن را بر دانستن و حس کردن- که برای انسان تولید دردسر و رنج میکند- ترجیح دادهاند، مثل اینکه یکی میگوید:
دشمن جان من است عقل من و هوش من
کاش گشاده نبود چشم من و گوش من
این درست نیست. همان طوری که عرض کردم، چشم باز و گوش باز و عقل روشن هرچند به اصطلاح دردسرهایی و ناراحتیهایی همراه دارد ولی هرگز و به هیچ وجه چشم بسته و گوش بسته و عقل متحجّر نمیتواند بر چشم باز و گوش باز ترجیح داشته باشد. این درست نیست که «دشمن جان من است عقل من و هوش من». هیچ وقت عقل دشمن نمیشود. صدیق ترین و صمیمیترین دوستان آدمی همان عقل اوست. رسول خدا فرمود: «صَدیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ». امیرالمؤمنین میفرماید: «لَیْسَتِ الرُّؤْیَةُ کالْمُعایَنَةِ مَعَ الْاَبْصارِ، فَقَدْ تَکذِبُ الْعُیونُ اَهْلَها وَ لا یَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ».(نهج البلاغه، حکمت281) شبیه این تعبیر را دربارۀ قرآن دارد، میفرماید: «وَ اعْلَموا اَنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لایَغِشُّ وَ الْهادِی الَّذی لایُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذی لایَکذِبُ، وَ ما جالَسَ هذَا الْقُرْآنَ اَحَدٌ اِلاّ قامَ عَنْهُ بِزِیادَةٍ اَوْ نُقْصانٍ: زِیادَةٍ فی هُدیً اَوْ نُقْصانٍ مِنْ عَمی» (و بدانید که این قرآن پنددهندهای است که خیانت نمیکند و راهنمایی است که گمراه نمینماید و سخنگویی است که دروغ نمیگوید، و کسی با این قرآن ننشست مگر آنکه چون از پیش آن برخاست هدایت و رستگاری او افزایش یافت یا کوری و گمراهی او کم گردید.) تا آنجا که میفرماید: «فَکونوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ اَتْباعِهِ وَ اسْتَدِلّوهُ عَلی رَبِّکمْ وَ اسْتَنْصِحوهُ عَلی اَنْفُسِکمْ».(همان، خطبه174)
منبع: استاد مطهری، حکمتها و اندرزها، ج 1.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |