در این رباعی، خیام درد دل میکند؛ درد دل شاکیانه از زمانه. شما میدانید و بارها هم عرض کرده ام که خیام گاهی حکیمانه و فیلسوفانه شعر میگوید، گاهی عارفانه، گاهی قلندرانه و گاهی هم از زمانه شکوه میکند. این مسئله تا حدودی طبیعی است، چون انسان گاهی ممکن است دردمندی هایی از زمانه داشته باشد و شکوه کند. در هر حال، انسان تا حدی طاقت دارد و مقدار طاقتش محدود و مشخص است. گاهی تحمل آدمی کم میشود و در نتیجه، از اوضاع زمانه شکوه میکند که همه ما هم، کم و بیش این شکوه ها را داریم.
* اگر خیام شکوه ای از زمانه خودش دارد، دلیل این موضوع چه چیزی میتواند باشد؟
طبق این رباعی - که شما به زیبایی خواندید - شکوه خیام از اوضاع زمانه از بی خردی مردمان زمان است. میگوید: نیست در این زمانه سودی ز خرد. تو گویی مردم زمان خیام و یا حکومت زمان او بی خرد بوده اند. اتفاقا چنین هم هست. اسناد تاریخی نشان میدهد که حکام زمانه خیام بی خرد بوده اند و بی خردی را ترویج میکردند که حاصل آن رواج بی خردی بوده است. بنابراین، طبیعت خردمندی مانند خیام، در چنین زمانی نمیتواند چندان خرسند باشد.
بنابراین، گلایه ای کرده است بر سبیل یک شکوه دوستانه. میگوید: از خرد سودی به دست نمیآید؛ یعنی خردمند گرسنه میماند و به قول آن شعر معروف:
رو بی هنری پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی!
یک خردمند، ممکن است در یک زمانی، با یک هنرپیشه برابر نباشد یا یک مطرب. البته این روزها هنرپیشگی و امثال آن یک هنر حساب میشود که ما هم احترام میکنیم و حرفی نداریم. بنابراین، ممکن است یک فرومایه از یک خردمند تمام عیار در مراتب اجتماعی برتر و بالاتر باشد و از ارج و اعتبار و قرب بیشتری برخوردار باشد که افسوس آور است و خیام همین افسوس را در این رباعی اظهار کرده است:
چون نیست در این زمانه سودی ز خرد
جز بی خرد از زمانه بر نمیخورد
وقتی خرد سودی نداشته باشد، تنها کسانی که بی خرد و احمقند میتوانند از زندگی متمتّع بشوند و با راه ها و کارهایی، جلو و جلوتر میروند و خوشحالانه زندگی میکنند. در چنین شرایطی، خردمندی از نوع خیام در گوشه ای مینشیند و سوگمندانه و دردمندانه نظاره میکند. الحق والانصاف این وضع، وضعِ بسیاری از زمان ها بوده است. اگر بعضی از زمان ها چنین نبوده، بعضی دیگر چنین بوده. خیام در چنین زمانی زندگی میکرده است.
او وقتی رنج این شرایط را درک میکند، میگوید: پیش آور از آنکه او خرد را ببرد! حالا در این زمانه من چه کنم؟ میگوید: چیزی را برایم ارزانی دار که خرد را برطرف کند، تا مگر آنچه موجب اندوه است برطرف شود.
* آیا در اینجا هم، «می» را «می معرفت» معنی میکنید؟
بله. خیام میگوید: معرفتی را به من بدهید که این خردهای جزئی از بین برود، چون همه غصه ها و غصه خوردن ها، از آنِ خرد جزئی است. انسان وقتی که با خرد جزئی نگاه کند و جزئی نگر باشد، دردمند خواهد بود و دردمندانه شکوه سر خواهد داد، اما اگر با معرفت بالاتری نگاه کند و از جایی خیلی بالا به کل جهان هستی نگاه کند، خواهد دید که این بی خردی هم جایی داشته است. به هر صورت خیام میی را میخواهد که این غصه ها را از بین ببرد.
* شاید بتوان این را نوعی تعریف دانست، به این صورت که میگوید: اگر مایه اندوه ما همین خرد است، آن را به کناری مینهیم تا اندوه نخوریم.
این حرفی است که خود خیام در مصراع آخر میزند و میگوید: بوکه زمانه سوی ما به نگرد؛ بلکه ما هم با بی خردی، مورد نگاه التفات آمیز زمانه قرار بگیریم. به عبارت دیگر: حال که زمانه، زمانه بی خردان است و فقط به بی خردان نگاه میکند، ما هم خرد خودمان را از دست میدهیم، تا زمانه گوشه چشمی به ما داشته باشد.
منبع: هستی و مستی؛ حکیم عمر خیّام نیشابوری به روایت حکیم دکتر دینانی؛ کریم فیضی.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |